دلم برای کسی تنگ است...

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گل های باغ می آورد

وگیسوان بلندش را

     - به بادها می داد

و دست های سپیدش را

     - به آب می بخشید

 دلم برای کسی تنگ است

که آن دونرگس جادو را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

 دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی خود را

     - نثار من می کرد

 دلم برای کسی تنگ است

که تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

     - درهمه حال

همیشه در همه جا

     - آه با که بتوان گفت

که بود با من و

     - پیوسته نیز بی من بود

و کار من زفراقش فغان و شیون بود

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

کسی ...

      - دگر کافی ست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد