اولین فمنیست

آدم: الو؟ کجائی؟ چرا موبایلتو جواب نمیدی؟

حوا: سلام... هیچی... رفته بودم دو کیلو سیب از درخت ممنوعه بچینم! حالا یه ساعته واستادم اینجا،‌ نه از تاکسی خبریه،‌ نه از شخصی.

آدم: چی میگی زن؟! تاکسی که هنوز اختراع نشده بابا!

حوا: اِوا راست میگیا! پاک یادم رفته بود!

آدم: پیاده بیا تورو خدا! این هابیل بیچاره از گشنگی با جورابش دلمه درست کرد خورد!

حوا: وای خاک عالم! اومدم...! راستی قابیل کجاس؟!

آدم: نمیدونم والا! من که اومدم خونه نبود.. لابد بازم رفته بیرون الواتی! دیشب هم دیر اومد خونه و بو سیگار میداد! این پسر آخر سر خودشو بدبخت میکنه! حالا ببین من کی گفتم!

حوا: نگو تو رو خدا! خدا مرگم بده! بچه‌ام گناه داره! برخورد دیروز تو هم باهاش اصلا صحیح نبود! این طرز برخورد از نظر روانشناسی کاملا رد شده‌‌اس و روی شخصیت بچه تاثیر منفی میذاره!

آدم: من که چیزی بهش نگفتم! فقط گفتم حق نداره تلویزیون نگاه کنه! مگه ما خودمون بچه نبودیم؟ مگه ما تنبیه نشدیم؟ مگه ما از بابامون کتک نخوردیم؟ شما زنها اصلا بلد نیستین بچه تربیت کنین!

حوا: خبه حال...ا! خیلی زوده که تو و امثال تو توی این دنیا برا ما زنها شاخ و شونه بکشن! شما ماها رو نشناختین هنوز...! اصلا حالا که اینطور شد امشب از شام خبری نیست! زنگ بزنین از بیرون پیتزا میوه‌جات براتون بیارن!

آدم: عزیزم! حالا من یه چیزی گفتم! شوخی کردم به خدا...! الو ؟ الو؟

حوا:...

«مشترک مورد نظر عصبانی میباشد! لطفا بعدا شماره‌ گیری نمائید...!»


... و اینگونه بود که اولین فمینیست دنیا قدرت‌نمایی کرد و صدای اولین مرد دنیا را در گلو خفه کرد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد