آرایه های شعر انگلیسی

Simile، (تشبیه) : همسان انگاری یا مقایسه مستقیم و آشکار دو چیز را Simile می نامیم. در این آرایه ی ادبی، معمولا بطور مستقیم از ادات تشبیه (like, as,…) استفاده می شود:

Examples:  She is like a beautiful rose

او مانند گلی زیبا است.

                  That eagle flies straight as an arrow                 

آن عقاب چون تیری مستقیم پرواز می کند.

                          Shall I compare thee to a summer’s day                  

                                 Though art more lovely and more temporate                  

(Shakespeare) 

اجازه می دهی تو را به یک روز تابستانی تشبیه کنم؟  

گرچه تو دوست داشتنی تر و معتدل تری!

                    Forlorn! The very world is like a bell                  

                        To toll me back from thee to my sole self                  

تنها و بیکس! دنیا چون ناقوس کلیسا است که می زنگد

و مرا از پیش تو نزد خویشم می خواند

 

Metaphor، (استعاره)‌: همسان انگاری یا مقایسه غیر مستقیم دو چیز، بدون استفاده از  as, like,  resembles, seems …

Examples:  World of music

تشبیه موسیقی به جهان، بدون استفاده از ادات تشبیه.

                    Life is a beach                 

تشبیه زندگی به ساحل، بدون استفاده از ادات تشبیه.

                 No man is an island                 

در این مثال، بدون استفاده از ادات تشبیه، انسان با جزیره مقایسه شده است.

نکته: نمونه یک را در نظر بگیرید. در این مثال، موسیقی، موضوع تشبیه است. جهان، استعاره است، و بالاخره “پهناوری” و “گستردگی”، وجه شباهت آن دو است. بنابراین:

 Topic: music            Image: world            Point of similarity: immensity               

اکنون topic، image، و point of similarity را در دو مثال دیگر بیابید.

 

‍Personification، انسان انگاری: نوعی استعاره است که در آن یا:

الف) به یک شیء، حیوان، یا اندیشه، ویژگیهای انسانی داده می شود؛ یا

ب) به جسمی بی جان، ویژگیهای جاندار داده می شود.

Examples:  The sun smiles in the heavens

خورشید در آسمان ها لبخند می زند.

                   Thunder grumbled in the dark of the night                

رعد در سیاهی شب غرّید.

                                     The motor howled in agony when he turned the key                 

وقتی استارت می زد، موتور از درد زوزه می کشید!

                                              How soon hath time, the subtle thief of youth                  

                      Stolen on his wing my three and twentieth year                  

زمان، این سارق زیرک جوانی، چه زود در پرواز خود، ۲۳ سالگی ام را ربود!

 

Apostrophe، خطاب : مخاطب قرار دادنِ الف: شئی بی جان؛ ب: جاندار غایب.

خطاب از نظر معنایی به انسان انگاری نزدیک است.

برای نمونه در “ای ابرها ! ببارید…”، شئی بی جان مخاطب است.

 یا در:

تو کجایی تا شوم من چاکرت؟              چارقت دوزم کنم شانه سرت

خداوند، از نظر آن شبان در شعر مولوی، غایب است.

رودیارد کیپلینگ در Recessional می نویسد:

Judge of nations, spare us yet, lest we forget, lest we forget!

ای داور همه ی جهانیان! اکنون ما را ببخش، مبادا فراموش کنیم، مبادا فراموش کنیم!

 

Synecdoche، بخش گویی:  اگر برای بیان یک چیز به بخشی از آن اشاره کنیم و منظورمان کل آن چیز باشد، از آرایه ی بخش گویی استفاده کرده ایم . برای نمونه وقتی که می گوییم “پدر، نان بیارِ خانه است”، منظورمان از نان، روزی است و نان، در واقع بخشی از آن به حساب می آید. یا وقتی می گوییم که “هزاران دیده، نگرانِ اوست”، منظورمان هزاران انسان است وچِشم که بخشی از یک انسان است را برای اشاره به انسان بکار برده ایم.

 

Examples:  ۵۰ head of cattle 

۴۰ راس گاو

                                      The president’s administration contained the best brains in the country                 

                       چهل نفر از مغزهای کشور در دولت این رییس جمهور حضور دارند.

 

Metonymy، دگرنامی: اگر بجای نام بردن مستقیم از یک «موجود»، از چیزی که یادآور آن باشد نام برید، از آرایه ی دگرنامی استفاده کرده اید. مثلا وقتی که می گویید “مذاکراتِ تهران و مسکو” و منظورتان مذاکره افراد یا مقام هایی از تهران و مسکو است.

مثال دیگر: وقتی می گویید که فلانی «کرسی» خوبی را به دست آورده است، منظورتان مقامِ خوبی است و چون مدیریت با صندلی ارتباطی نزدیک دارد، اینگونه از دگرنامی استفاده کرده اید.

Examples:  He was an avid reader of Hafez.

او از خوانندگان علاقمند حافظ است.

                The hostess kept a good table                 

خانم میزبان، غذای مفصلی آماده کرده بود.

در نمونه نخست، منظور از خواننده حافظ، خواننده شعرهای اوست و در نمونه دوم، منظور از میزِ خوب، غذای خوب است.

 

Oxymoron، تضاد، پادآمیزه: عبارتی مرکب از دو واژه که از نظر معنایی با یکدیگر همخوانی ندارند را تضاد می نامیم.

 Examples: fair storm

                  loving hate               

                dear wounds               

                 freezing fire               

                 “feather of lead, bright smoke, cold fire, sick health” (Romeo and Juliet, Shakespeare)i               

 

 Paradox، متناقض نما، پارادُکس: عبارتی است که در ظاهر نادرست و دارای تضاد به نظر می رسد اما با نگاهی عمیق تر، به درستی آن پی می بریم:

mobilization for peace

بسیج برای صلح

                a well-known secret agent

مامور مخفی مشهور

                  living death

زندگی مرگبار (یا زندگی مرده)

                    a wise fool

دیوانه ی عاقل

               eloquent silence

سکوتِ گویا

               Stone walls do not a prison make, Nor iron bars a cage

دیوارهای سنگی، زندان نمی سازند؛ میله های آهنی قفس نمی سازند.

 

Hyperbole یا  Overstatement، اغراق: یکی از آرایه های ادبی که در آن، شاعر برای اثرگذاریِ بیشتر بر روی خواننده از مبالغه استفاده می کند. چامه سرا  هرگز از خواننده خود انتظار ندارد که مبالغه او را باور کند؛ بلکه هدف او پرتاثیرتر کردن کلام خویش است.

در گفتگوی روزانه، وقتی کسی به شما می گوید که “از گرسنگی، مُردَم”، هرگز منظوری جز

بیانِ شدّت گرسنگی خویش ندارد. شاید هیچ شاعری به اندازه فردوسی از “اغراق” استفاده نکرده باشد:

 زبس گیر و دار و زبس موج خون             توگویی شفق زاسمان شد نگون

شود کوه آهن چو دریای آب                  اگر بشنود نام افراسیاب

 

Examples: You could knock me over with a feather!          

                  I’ll die if I don’t pass this course                           

 

Understatement، کم انگاری، فرونگری: اگر مبالغه، در جهت کم انگاری یا در اصطلاح دست کم گرفتنِ کسی یا چیزی باشد، آنرا فرونگری یا کم انگاری می نامیم.

همه ما –ایرانیان- دستِ کم یک بار این جمله را از زبان کسی شنیده ایم :

“هنوز خیلی بچه هستی که این را بفهمی!”

یا دستِ کم یک بار این جمله را سرِ سفره و خطاب به مادر خود گفته ایم:

“این که یک لقمه بیشتر نیست!”  یا ‌ “کاچی به از هیچی!!”

البته در “کاچی به از هیچی”، آرایه ادبی دیگری نیز بکار رفته. آیا می توانید آن را نام ببرید؟

 

Irony، طنز: Irony    را در فارسی و متاسفانه در معتبرترین فرهنگهای انگلیسی-فارسی، “طعنه” و “گُواژه” ترجمه کرده اند که به هیچ روی درست نیست؛ بلکه طعنه بخشی از آیرونی است. این واژه در زبانِ انگلیسی یکی از آرایه های ادبی است که زمینه ای شوخ انگیز و گاهی کنایه آمیز دارد. سه گونه مهمِ طنز در شعر عبارتند از:

۱) Verbal Irony، طنزِ لفظی : در این شیوه، معنیِ مورد نظر، دقیقاً برعکس سخنِ گفته شده است. یعنی شاعر یا گوینده سخن،  عمداً  چیزی  را  بر عکس  می گوید. مثلا  وقتی  که آموزگار، دانش آموزِ تنبل را “انیشتن” خطاب کند یا وقتی که شما به کسی که دیر سَرِ قرار آمده، بگویید: “چه زود آمدی!”

۲)  Irony of situation، طنزِ موقعیت: این طنز، زمانی رخ می دهد که اتفاقی بر خلافِ انتظارِ خواننده یا بیننده افتاده باشد. مثلا اگر مردی با همسر دومش در شب اول ماه عسل به تاتر رفته و بطور اتفاقی صندلیشان کنار صندلی همسر اولش بیافتد… !! یا مثلاً وقتی که در داستانِ “هدیه ی مگی” اثرِ O. Henry (داستان سرای آمریکایی)، شوهرِ تهیدستِ جوانی، گرانبهاترین دارایی خود را که یک ساعتِ طلا بود، گرو می گذارد تا برای همسرش شانه ای بعنوان هدیه کریسمس بخرد و همسرش نیز گرانبهاترین دارایی اش را که موهای بلندِ قهوه ایش بود، می فروشد تا یک بندِ ساعت برای شوهرش بخرد، ما با یک طنزِ موقعیت روبرو می شویم. یا وقتی که “شاهْ مایدِس” به بزرگترین آرزوی خود می رسد و دست به هر چیز که می زند، طلا می شود و تازه  می فهمد که دیگر حتی نمی تواند غذا بخورد چون غذایش هم طلا می شود، طنزی دیگر از این نوع، رخ داده است. نیز، وقتی که آن ملوان درحالیکه دُور تا دورش را آب فرا گرفته، حتی قطره ای آب هم برای نوشیدن ندارد، ما با طنزِ موقعیت روبرو هستیم.

۳)  Dramatic Irony، طنزِ نمایشی : در این گونه از طنز، اختلاف میان آنچه که مخاطب می داند و آنچه شخصیت داستانی یا شعری می گوید یا انجام می دهد، موجب ایجاد Irony می شود. ممکن است “گفته شخصیت داستان”، به خودی خود، منطقی باشد اما آفریننده اثر، این گفته را، به عمد، در جایی بکار می برد که نادرست است. طنز نمایشی، معمولا، اثر خنده آور کمتری نسبت به طنزهای لفظی و موقعیتی دارد. برای نمونه به بیت های ۷،۸ و ۲۴ در شعر “لوله پاک کن ها” اثر ویلیام بلیک توجه کنید.

 

Rhetorical Question، پرسش بدیهی: سوالی است که نه برای دریافت پاسخ، بلکه برای تاکید بر امری بدیهی پرسیده می شود.

مثال در ادبیات عامیانه:

جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت نبود؟

مثال در ادبیات کلاسیک:

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

 

Rhyme، قافیه.

ترتیب قافیه گذاری در شعر انگلیسی بستگی به قالب شعری دارد. برای مثال، مراجعه کنید به قالب شعری سونات.

Yellow for melons

Yellow for sun

Yellow for buttercups

Picked one by one

 

The yolk of an egg

is yellow too

And sometimes coulds

Have a daffodil hue

 

Bananas are yellow

And candle shine

What’s your favorite color

Yellow is mine

 

 Alliteration، تجانس آوایی.

یعنی تکرار یک حرف بی صدا (بی واکه) در چند واژه از یک مصراع. مانند:

In a somer seson whan soft was the sonne (The prologue, Geoffrey Chaucer)i

 

 Assonance، همگونی واکه ای.

یعنی تکرار یک حرف صدادار (واکه) در چند واژه از یک مصراع. مانند:

Thou still unravish’d bride of quietness

Thou foster-child of silence and slowtime (Ode on a Grecian Urn, John Keats)i

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد