-
کوسانگ
جمعه 26 آذرماه سال 1389 14:20
کو سانگ، شاعر عاشقانهسرا و انقلابیِ کره، در ۱٦ سپتامبرِ سالِ ۱٩۱٩ در سئول به دنیا آمد.کودکی و جوانیاش در حوادثِ ناگوارِ روزگارش: اعدامها، جنبشهایِ استقلالطلبانه وکشتارهای میانِ دو کره سپری شد. عدهای روحیهی شکنندهاش را زاییدهی همان سالها میدانند. سانگ، یک روزنامهنگارِ حرفهای، خبرنگار، معلم و مهمتر از...
-
پل الوار
جمعه 26 آذرماه سال 1389 14:16
پل الوار (1952-1895) شاعر نامدار فرانسوی، سرایندهی عشق است با زبان زلالی که مسحور میکند. با مهربانی، نیرو و گرمایی که ویژهی اوست، چشماندازهای طبیعی را رویاروی خوانندگان شعرش میگشاید، آنها را به دلخواه خود رنگ میزند و یا از اجزایی که دوست دارد، میانبارد. در زیر شعری از الوار را میخوانید: ترجمه چیزی نباشد مگر...
-
لیلی و مجنون ۲۰۱۰
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 17:10
دوباره شد شب و من بی قرارم.......... Connect کن , زود بیا , در انتظارم بیا من آمدم پای Messenger .......... شدم مسحور آوای Messenger بیا Hard دلت را ما ببینیم ................گلی از گنج Home Page ات بچینیم بیا Icon نمای بی نشانم ..................که من جز آدرس Mail ات ندانم بیا امشب کمی Online باشیم............و تا...
-
اشعار برگزیده
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 16:53
این اشعار که توسط دو تا از بهترین دوستای خودم سروده شدند ٬ اشعار برگزیده نخستین جشنواره شعر دفاع مقدّس جنوب شرق استان تهران و برنده جایزه ی ادبی سرداران شهید جنوب شرق استان تهران هستند. مرقد گل حمید عزیزآبادی چون کشتی شکسته که بر آب می برند ما را به وهم شرجی مرداب می برند «دیشب به سیل اشک رهِ خواب می زدم» دیدم مرا به...
-
اولین فمنیست
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 16:18
آدم: الو؟ کجائی؟ چرا موبایلتو جواب نمیدی؟ حوا: سلام... هیچی... رفته بودم دو کیلو سیب از درخت ممنوعه بچینم! حالا یه ساعته واستادم اینجا، نه از تاکسی خبریه، نه از شخصی. آدم: چی میگی زن؟! تاکسی که هنوز اختراع نشده بابا! حوا: اِوا راست میگیا! پاک یادم رفته بود! آدم: پیاده بیا تورو خدا! این هابیل بیچاره از گشنگی با...
-
عشق
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 20:37
آن عشــق که برسیـــرت زیبای تـــو زیباست در هـــر ضـــربان از تپش تــاب و تب مـــاست عشقـــی که بـــه هر دل بدهـــد ملک نگاری حتمــاً طمـــع دل ز جمالش همـــه پیــداست چشمـــم دگـــر از معـــرفت یـــار کویـــریست باران هــوس سبــزی این دشت که اینجاست امّـــا دگـــر از قامـــت زیبـــای تـــــو در ذهـــن چیــزی بــه...
-
سلاااااااااااااام دوستان عزیز اهل ادب
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 20:35
سلام گرم و صمیمانه به همه دوستان عزیز این وبلاگ تقریبا تازه کاره ٬ پس می دونم که نمیتونه نظر همه ادب دوستانو به خودش جلب کنه. خوشحال می شم تا با نظر دادن به من کمک کنید تا مطالب این وبلاگ رو بهبود ببخشم. پس منتظر نظراتتون هستم. همتونو دوست دارم مهیار
-
تک دل
شنبه 20 آذرماه سال 1389 22:43
با یک تک دل شـاه رخ عقـــل شکستـــم دیــوانه شدم ، عشق ز احــوال گسستم یـــک فاصلـــه از روی سیــاهم به تو افتاد هر دل که به مـــژگان سیه روی تو بستم گفتــم دل من مرد ز یک گوشــه چشمت گفتی که من آن زنده کش مرده پرستــم پــرسند چــرا کار بزرگان کند این طفـــل؟ گویم که من آن طفل دبستـان تو هستم آنــــدم که زدی سنــگ به...
-
وصیت نامه حسین پناهی
شنبه 20 آذرماه سال 1389 21:12
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا...
-
حافظ
شنبه 20 آذرماه سال 1389 19:17
In the hope of union, my very life, I’ll give up As a bird of Paradise, this worldly trap I will hop. In the hope of one day, being your worthy servant Mastery of both worlds I’ll gladly drop. May the cloud of guidance unload its rain Before I am back to dust, into the air I rise up. Beside my tomb bring minstrels and...
-
...دانشجو...
شنبه 20 آذرماه سال 1389 16:49
اهل دانشگاهم روزگارم خوش نیست ژتونی دارم خرده عقلی سر سوزن شوقی اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است گاه گاهی می نویسم تکلیف می سپارم به شما تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانیست دلتان زنده شود چه خیالی چه خیالی می دانم گپ زدن بیهوده است خوب می دانم دانشم بیهوده است اوستاد از من پرسید چقدر نمره زمن می خواهی من از او...
-
دلم برای کسی تنگ است...
جمعه 19 آذرماه سال 1389 19:03
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می آورد وگیسوان بلندش را - به بادها می داد و دست های سپیدش را - به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که آن دونرگس جادو را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و...
-
تراژدی آیینه
جمعه 19 آذرماه سال 1389 18:34
وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را یکی به من بدهد باز سرپناهم را از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن چنان که در عجبم متن اشتباهم را منم که گاه تجسّم کنم سیاوش را چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را منم عصاره استوره های عصر کهن و گاه در سرم این شاهزاده ها ، هم...
-
سخن اول
جمعه 19 آذرماه سال 1389 18:31
به نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می...